نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





عشق چيست؟


بعضي وقتا فكر ميكني عشق چيه

دلت ميخواد تو هم عاشق باشي ...فكر ميكني عاشق بودن چقدر قشنگه ؟؟؟

چه لذتي هست كه عاشق داره و تو دركش نكردي

عاشق ميشي

دنيات دگرگون ميشه ... دست از يه سري كارات ميكشي

لحظه هات از اين رو به اون رو ميشه

حالا يكي ديگه رو دوس داري ولي نميدوني دوست داره يا نه

نميدوني بهش ميرسي يا نه

زندگيت تقسيم ميشه كه يه قسمتش چيزي جز غم و قصه نيس....


حالا با خودت فكر ميكني

عاشقايي كه عشق دو طرفه دارن چه لذتي رو دارن كه تو نداري؟

حسرت عشق بين دو تا عاشق و معشوق رو داري...

ميگي خدايا چرا اوني كه عاشقشم عاشقم نيست

چرا عشق من دو طرفه نيس؟

روزات ميگذرن عشق دو طرفه رو هم تجربه ميكني

تجربه ميكني حالا يكي رو دوس داري كه اون هم ديوانه وار دوست داره

ولي يه دوست داشتني كه آزادي هاي تو رو سلب ميكنه

آرامشت رو بهم ميريزه....شادي هاتو تلخ ميكنه

ديگه حق نداري به كسي نگاه كني با كسي حرف بزني با كسي ديگه بخندي

چون عاشقت عشقت رو باور نداره

چون قبل عشق شك و ترديد و بدبيني وجود داره

چون عشقي كه نثارش ميكني ديده نميشه

چون هميشه نيمه ي خالي ليوان ديده ميشه

حتي اگر براي اين عشق سختي ها كشيده باشي

حتي اگه واسه وفادار موندن صبركردي زندگي رو با تمام سختي هاش افسار كرده و رام كرده باشي

حتي....

وقتي يک کبوتر با کلاغ ها معاشرت مي کند، پرهايش سفيد مي ماند اما قلبش سياه

مي شود؛ دوست داشتن کسي که لياقت ندارد اسراف محبت است.

کبوتر من! تو آزادي که با هر کس دوست داري معاشرت کني. تو آزادي که به هر کجا

مي خواهي پر بکشي.

کبوتر من! مي دانم که شوق سر در آوردن از اسرار اين جهان پهناور و مرموز در وجودت بيداد

مي کند؛

مي دانم که چشم هاي خوشگلت از ديدن سير نمي شود.

مي دانم که اهل معاشرتي، خوش مشربي، شوخي، شيريني و اهل گشت و گذار.

خوب خوب مي شناسمت و بيشتر از آن چه فکر کني، مي فهممت.

کبوتر قشنگ من! تو آزادي هر کجا دوست داري براي خودت آشيانه بسازي؛

تو آزادي که آشيانه ات را با هر رنگي که مي پسندي، بيارايي.

تو اين اختيار را داري که بخواهي يا نخواهي؛

دوست داشته باشي يا نداشته باشي؛

بماني يا نماني؛ بخواني يا نخواني اما…

کبوتر ناز من! تو مي تواني خدا را بپرستي يا نپرستي؛

تو آزادي که فرشته هاي آسمان را به آشيانه ات راه بدهي يا ندهي.

اما کبوتر زيباي من! حواست جمع باشد که اگر با کلاغ ها معاشرت کني قلبت سياه مي شود؛

قلبت اگر سياه شود معنايش اين است که «مسخ» شده اي؛ يعني اين که ديگر يک کبوتر

نيستي!

ميگي خدايا عشق يك طرفه نه

خدايا عشق دو طرفه نه

خدايا لعنت به من كه شاكي بودم و شكايت كردم

لعنت به من كه از تو بيشتر خواستم

زندگي آروم و شادم رو به خاطر زياده خواهي از دست دادم

شادي هامو باختم

انسانيتم رو خرج كردم و كسي پاداشم رو نداد

خدايا آرامشم رو بهم برگردون

آرامشم رو برگردون

عشق بنده هات مال خودت



 


[+] نوشته شده توسط محدثه در 21:59 | |







 

منم اون دخترتنها گمشده توي غزلها

اوني كه تنها ترينه بي ستاره توي شبها

اوني كه دلش شكسته بانگاه سردوخسته

اوني كه بي همزبونه توي اين دنيا كه پسته

منم اون دختر تنها گمشده توي غبارا

تك وتنها وتوفكرم پره ازقصه ورويا

روياي ليلي ومجنون روياي شيرين وفرهاد

رويايي كه دل ويرون با خيالش بشه اباد

***********************************


[+] نوشته شده توسط محدثه در 15:20 | |







حرف دلتو بزن

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!


 

[+] نوشته شده توسط محدثه در 10:45 | |







عكس جالب


[+] نوشته شده توسط محدثه در 18:4 | |







سرخ مي شوي وقتي مي شنوي دوستت دارم

 

زرد مي شوم وقتي مي شنوم دوستش داري

 

چهار شنبه سوري راه انداخته ايم......

 

سرخي تو از من...

 

زردي من ازتو...

 

وتو هميشه مي پري ومن هميشه مي سوزم...

 


[+] نوشته شده توسط محدثه در 12:40 | |







قرار بود اشكنك باشد وسرشكستنك!!!

 

           

 

            ولي اين بازي كه توراه انداختي سراسر دل شكستنك بود وبس...               

 

 


[+] نوشته شده توسط محدثه در 18:1 | |







چه بگويم كه ضربه اخر را خدايم زد…

.

.

.

وقتي براي رفتن استخاره كردي وخوب امد…!

 

 

 

.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*

 

 

هيچ وقت نگورسيديم ته خط

 

 

اگرهم احساس كردي رسيدي ته خط

 

 

به يادبياور كه معلم كلاس اولت گفت نقطه سرخط***    

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط محدثه در 23:52 | |







دلم تنگ مي شودگاهي

.

.

كمي برگرد بي انصاف


[+] نوشته شده توسط محدثه در 14:20 | |







بوسه...

شب دودلداده درآن كوچه تنگ

مانده درظلمت دهليز خموش

اختران دوخته برمنظره چشم

ماه بربام  سراپاشده  گوش!

درميان بود به هنگام وداع

گفتگويي به سكوت وبه نگاه

 

 

ديده ي عاشق ولعل لب يار

دل معشوقه وغوغاي گناه

عقل روكرد به تاريكي ها

عشق همچون گل مهتاب شكفت

عاشق تشنه لب بوسه طلب

هم چنان شرح تمنا مي گفت

 

 

سينه برسينه ي معشوق فشرد

بوسه اي زان لب شيرين بربود

دختراز شرم سر انداخت به زير

ناز مي كرد ولي راضي بود!

اولين بوسه جان پرور عشق

لذت انگيزتر از شهدوشراب

لاجرم تشنه ي صحراي فراق

به يكي بوسه نگردد سيراب

 

نوبت بوسه دوم كه رسيد

دخترك دست تمنا برداشت

عاشق تشنه كه اين ناز بديد

بوسه رابرلب معشوق گذاشت***

  

 

 

 


[+] نوشته شده توسط محدثه در 17:10 | |







دنبال وجهی می گردم
که تمثیل تو باشد
زلالی چشم هات
بی پایانی آسمان
مهربانی دست هات
...
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمی دانستم دلتنگیت
قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم وگرنه
از راه دیگری
جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره
در شمایلی دیگر
عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟

[+] نوشته شده توسط محدثه در 14:5 | |







وفادار

پسر : ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود...اومدیم زیارتت کنیم!
دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟
پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟
دختر : واااای... از دست تو!!!
پ: باشه... باشه...ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟

... د: اه... اصلا باهات قهرم.
پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟
د: آشتی، راستی... گفتی دلت چی شده بود؟
پ: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه...! از دیشب تا حالا .
د: ... واقعا که...!!!

پ: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟
د: لوووووووس...
پ: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها !
د: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟
پ: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هی
نقطه ضعف میدی دست من!
د: من از دست تو چی کار کنم...
پ: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرن
بیست و یکم من!!!
د: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه.
پ: صفای وجودت خانوم .
د: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه های
کتاب
فروشی و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونهبه شونه ات راه رفتن و
دیدن نگاه
حسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!
پ: می دونم... میدونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برای
بستنیهای
شاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش
بودم...!
د: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟
پ: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!
د: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی توی
دستام گره می خوردن... مجنون من.
پ: ...
د: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟
پ: ......
د: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن...
پ: .........
د: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم...
پ: خدا ن... (گریه)
د: چرا گریه می کنی...؟؟؟
پ: چرا نکنم...؟! ها!!!؟
د: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخند
دیگه...، بخند...
زود باش بخند.
پ: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکاموکنار بزنه که گریه نکنم ؟
د: بخند... وگرنه منم گریه می کنما .
پ: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمیتونم بخندم .
د: آفرین ، حالا بگو برام کادوی ولنتاین چی خریدی؟
پ : تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد... ولی امسال برات کادوی
خوب آوردم.
د:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.
پ: ...
د: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟
پ: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برایت یک دسته گل رُز!،
یک شیشه گلاب!
و یک بغض طولانی آوردم...!
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره...!
اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم.
نه... اشک و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چنداندور...
امان... خاتون من!!!تو خیلی وقته که...
آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من....
دیگر نگران قرصهای نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیم
نباش...!
نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش...!
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم...

[+] نوشته شده توسط محدثه در 22:51 | |







بلند ترين شاخه درخت ، يک واژه را مي فهمد ، و آن هم تنهائيست . . .

.

.


[+] نوشته شده توسط محدثه در 15:16 | |







ديرگاهيست که تنها شده ام / قصه غربت صحرا شده ام

وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها شده ام

دگر آئينه ز من با خبر است / که اسير شب يلدا شده ام

من که بي تاب شقايق بودم / همدم سردي يخ ها شده ام

کاش چشمان مرا خاک کنيد / تا نبينم که چه تنها شده ام . . .


[+] نوشته شده توسط محدثه در 15:49 | |







صداي چک چک اشکهايت را از پشت ديوار زمان مي شنوم و مي شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ‌، براي ستاره ها ساز دلتنگي مي زني و من مي شنوم مي شنوم هياهوي زمانه را که تو را از پريدن و پرکشيدن باز مي دارد آه ، اي شکوه بي پايان اي طنين شور انگير من مي شنوم به آسمان بگو که من مي شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و مي شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته


[+] نوشته شده توسط محدثه در 15:4 | |








[+] نوشته شده توسط محدثه در 14:59 | |








[+] نوشته شده توسط محدثه در 14:56 | |







شجاعت مي خواهد وفادار احساسي باشي كه

 ميداني  شكست ميدهد روزي نفس هاي دلت را...


[+] نوشته شده توسط محدثه در 16:53 | |








[+] نوشته شده توسط محدثه در 16:23 | |








[+] نوشته شده توسط محدثه در 16:15 | |







تو میگی بدون من دنیا برات زندونه تنگه ، من میگم بگو عزیزم تو دروغاتم قشنگه .
 
 


[+] نوشته شده توسط محدثه در 12:5 | |







به اميدچترفردايت خيس بارانم...


[+] نوشته شده توسط محدثه در 18:16 | |







 

فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست تا تلخي نباشد شيريني نيست و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد خواهي ديد ، آ ري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند

سهراب : گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی..... گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی..... گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده


انگار ولگرد شده بودم به جستجوي نشاني ات به تمام جهان سر زدم اما نبودي به دور رفتم حتي به سرزمين خوشبختي در افسانه هاي پدربزرگ كه حقيقت نداشت هيچ كس نبود انگار تو هم ولگرد شده بودي



[+] نوشته شده توسط محدثه در 15:56 | |







خــدايـــــا:
بُـت بود، بـُـت شکـن فــرستادي !!!
مــن پر از بغــضم ،
بغـض شکـن هــم داري؟؟؟



مـثـل يـک جَنـيـن تـو بـَطـن ِدنيـا دسـت و پـا مـيزنــم
هـــي خــدا !
تــا چــنـد مـاهـگـي بــايـد تــاب بـخــو رم
تــا بـيـا ي بــر سـَـر بــالـينــم .!



جـرينـگگگـــ ...
چيـزي نيست !!
يک دل بـــود که آن هــم اشتبـاهـي
شکسـت ..



" حـــوا " را ديــدم
کـولي شــده بــود
بـه هــر گوشـه از ايـن دنـيـا سـرک مـي کــشيـد و
بـه دنـبـال " آدم " مـي گشـت !!!



خـرابــش شــدم
از بـس که بـا دلـم
بـازي کـرد !!



ســاده نيـسـت....
گذشـتـن از كسـي كـه !!!
گذشــته هـايـت را ...
ســاخــته است .



در خواب مــن ،
دست ديگري را نگيـــــر !!
حرمـت نگه دار لعنتــــــــي ... !!



نمـي پـرسم " چـرا ؟ " " چـگونه ؟ " "
از چـه زمـانـي ؟ " " بـه چـه کـسي ؟ " "
بـراي چـه ؟ " " کجـا ؟ "
فـقط مي پـرسـم ، منـو " چـــــند " فـروخـتـي ؟



حرفــهاي تو چـون خـنده هاي دلقـکي ست که نميـدانم
بـاورش کنـم يـا نــه ...؟!!!



هـمه زندگيـم درد اسـت؛ درد
نمي دانـم عظـمت اين کلمـه را درک مي کنـي يا نــه؟!
وقـتي مي گـويـم درد
تـو به دردي فکـر نکـن که جسـم انسـان ممـکن است از يک بيمـاري شـديد بکـشد !
نــــــــه؛ روحـــم درد مي کنـد !



يــادت نخــواهـم انـداخــت ،که بـرگــردي !
اگــر مهّــم بـاشــم ..
يــادت خــواهــم مــانــد !!



نيـازمـندي هـا...
فـــوري ...!!!
بـه يـک دلـيل ِ خـوب بـراي ِ زنـدگـي کـردن نيـازمـندم ... !



آرام ميـگويي:با مـن بـازي نکـن....
و او .......
و او درسـت هـمـين کـار را ميـکـند !...!!!!



تا زنـده اي
در بـرابـر کـسي کـه بـه خـودت عـلاقـه مـنـدش کـردي ،
مسـئــولـي ... !!!



[+] نوشته شده توسط محدثه در 17:0 | |







بعضي از يخ كردن هاي ما از سرما نيست

.

.

لحن بعضي ها زمستانيست...

 


[+] نوشته شده توسط محدثه در 16:18 | |







خیلی سخته

                                                     

به نام کسی که جدایی رو آفرید تا قدر باهم بودنو بدونیم.

خیلی سخته بعد از چند سال تازه بفهمی که دوست داشتنش دروغ

 بوده ولی بازم بهت بگه دوست دارم. خیلی سخته طعم واقعی مرگو

 بچشی ولی صبح که چشماتو باز میکنی ببینی بازم نمردیو یه روزدیگه

 رو باید بازم با خاطره هاش شروع کنی, ولی اون دیگه پیشت نیست,

 پیشت نیست ولی انگار هر لحظه کنارت ولی تو پیش اون بودیو

 هیچوقت ندیدت, این مثل اون میمونه, تو رو گریه بندازه تو اونوبخندونی

 ولی اون یکی دیگه رو خوشحال کنه. خیلی سخته بهت بگه دوست

 دارم ولی نمیخوامت, میگن با یادش باید زندگی کنی ولی تا کی

 خوابشو ببینی, میگن ناامید نشو آخه درد ناامیدی رو نکشیدن چون

 ناامیدی و تنهایی و گریه تنهاهدیه هایی بوده که اون بهت داده ولی تو

تموم زندگیتو بهش دادی. خیلی سخته بهش دل ببندیو دلتو بشکونه,

 تو هم میتونستی دلشو بشکونی ولی اینکارو نکردی چون خیلی

 دوسش داشتی. خیلی سخته بزرگترین آرزوت مرگ باشه ولی اون

 بتونه با یار تازه رسیدش خیلی راحت زندگی کنه بعد کل ثروتت که

 عشقت بوده با کاخ آرزوهاتو یکجا خراب کنه, اونوقت زیر آوار بی مهری

 و تنهایی از فقر محبت و دوست داشتن تا آخر عمر بشینی و زار زار

 گریه کنی. خیلی سخته آرزوت کسی باشه که از این و اون بشنوی

 براش هیچ اهمیتی نداشتی, حالا دیگه آرزوی نبودنتو میکنه. خیلی

 سخته وقتی یادت میاد که حتی با شنیدن اسمش اونقدر خوشحال

 میشدی که دوست داشتی داد بزنی ولی حالا با دیدنشم چیزی جز

 عذاب نصیبت نمیشه چون اون دیگه واسه تو نیست. خیلی سخته بعد

 از چند وقت که میبینیش اشک تو چشمات حلقه بزنه ولی اشکات

 فقط واسه خودت مهم باشند. خیلی سخته جرات هر کاری رو داشته

 باشی به امید اینکه کوه پشتته ولی وقتی یرگردی و پشتتو نگاه کنی

 ببینی یه عمر پشتت به دره بوده, حالا اون دیگه عشقش یه نفر دیگه

 هست اصلا تو براش مهم نیستی, اصلا رسم بازیه قایم موشک زمونه

 اینه, تو چشم میذاری و من قایم میشم ولی تو یکی دیگه رو پیدا

 میکنی.


[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:55 | |







امتحان عشق

در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
در این سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا....

 


[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:48 | |








[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:41 | |







http://nilook.persiangig.com/lovely/79-393-home.jpg


[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:38 | |








[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:35 | |







وقتی دل تنها کالائیست که خدا شکسته ی آن را می خرد

پس چرا من به دست کسی که دلم را شکست بوسه نزنم؟!

 


[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:30 | |







در سکوت دادگاه سرنوشت ، عشق بر ما حکم سنگینی نوشت. گفته شد دلداده ها از هم جدا، وای بر این حکم و این قانون زشت.....

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:29 | |







گفتی که ما به درد هم نمی خوریم!..

اما هرگز نفهمیدی...

من تو را برای دردهایم نمی خواستم...

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:28 | |







مطمئن باش و برو ضربه ات کاری بود ، و چه زشت به من و سادگیم خندیدی ، دل من سخت شکست به تو عشقی پاک که پر از یاد تو بود و به یک قلب یتیم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود ، تو برو و برو تا راحتتر تکه های دل خود را سر هم بند زنم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:27 | |








جلوتر نیا!

خاکستر می شوی.

اینجا دلی را سوزانده اند...

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


 


[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:25 | |







من ، تو ; ما

  یادت هست ؟

تمام شد

حالا : تو ، او ; شما

من هم به سلامت . . .

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:24 | |







غریبه


 

گنجشک ها که آنقدر شبیه همند

چطور همدیگر را میشناسند

و نمیدانم

چقدر شبیه من هست
که تو دیگر مرا نمیشناسی!

- – -


[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:22 | |







وقتی میشی نیاز من که نباشی پیش من

اشکهای چشمامو ببین که میریزه به پای تو

بازم که بیقرارمو دلواپسی نگاه تو

تموم هستی منی بمون همیشه پیش من

اگر شدم عاشق تو نزار بیتاب بمونم

لا لایی شبام تویی نزار که بی خواب بمونم

دارم برات شعر میخونم شاید به یادم بمونی

فقط یه چیز اذت میخوام همیشه عاشق بمونی

دوست دارم خیلی کمه ولی جز این چیزی نبود

واژه ها رو ولش کنیم عشقمو از چشام بخون

- – - – - – - – - – - – - – – - – - – - – - – -


[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:18 | |








[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:10 | |








[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:4 | |







نمي نويسم ..... چون مي دانم هيچ گاه نوشته هايم را نمي خواني حرف نمي زنم .... چون مي دانم هيچ گاه حرف هايم را نمي فهمي نگاهت نمي كنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمي بيني صدايت نمي زنم ..... زيرا اشك هاي من براي تو بي فايده است فقط مي خندم ...... چون تو در هر صورت مي گويي من ديوانه ام



[+] نوشته شده توسط محدثه در 13:38 | |



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد